تأثیر تغذیه در شکلگیری انسان
در مقالۀ قبل به این موضوع اشاره کردیم که دانشمندان علم تغذیه، غذا و تغذیه را به دو صورت خاص و عام تعریف می کنند و توضیح دادیم که غذا بهمعنای عام شامل هر آن چیزی می شود که به هر شکل از طریق یکی از درگاههای ورودی جسم و روح انسان، جذب وجود او شده و با ایجاد تأثیر مستقیم جسمی، انسانی را که ما میبینیم می سازد.
توصیه میکنیم مقاله {نقش تغذیه در شکل گیری انسان از نگاه طب سنتی} را مطالعه فرمائید .
به گیرندههای حسی از جمله گوش و چشم و پوست اشاره کردیم و گفتیم که هر آنچه بهصورت امواج شنیداری یا تصاویر دیداری به گوش یا به چشم ما میرسد و ارتعاشاتی که با پوست خود دریافت میکنیم توسط مغزمان رمزگشایی شده و تبدیل به تصور و معنی میشود. درست مثل پیامی که مثلاً با دستگاهی شبیه به مورس کدگذاری و ارسال شده و توسط ما دریافت و رمزگشایی و فهمیده می شود.
به هرحال، مخابره پیام صورت گرفته و آن را به هر صورت یا با هر ابزاری که دریافت کنیم، تحت تأثیر آن قرار میگیریم و این یعنی تغییر.
دانشمندان علم ارتباطات تأکید دارند که فرایند ارسال پیام درصورتی کامل میشود که گیرنده، پیام فرستنده را دریافت کند و از آن اثر بگیرد. درحقیقت اثرگذاری پیام بهمعنی تأیید کارکرد ارسال است.
خب حالا این مخاطب پیام که ما هستیم، به هر شکلی که پیامی از فرستندهای دریافت کنیم، آن را وارد چرخۀ تجزیه و تحلیل دادههای مغز خود کرده و به هر شکلی که آن را رمز گشایی کنیم و بفهمیم، یعنی تحت تأثیر آن پیام قرار گرفتهایم و تغییر حاصل از آن پیام قرار گرفتهایم.
کمی پیچیده شد؟
توصیه میکنیم مقاله {هفت راز سلامت و سعادت} را مطالعه فرمائید.
غذا یعنی هر چیزی که بر ما اثر بگذارد
بگذارید کمی دقیقتر توضیح بدهیم.
امواج و حتی اشکال و تصاویر و رایحه های پیرامون ما از هر نوعی که باشند، از طریق تمام گیرندههایی که در سراسر بدن خود داریم، گیرندههای حسی یا حرارتی یا صوتی و حتی دیداری، جذب بدن ما شده و با ایجاد تغییر در هورمونهای مترشحه در بخش های مختلف بدن ، اثر حضور خود را بر بدن ما میگذارند.
چیزهایی که ما را احاطه کردهاند، در نظر بگیرید. آنچه میبینیم، آنچه میشنویم، آنچه حس میکنیم و آنچه میبوییم، همه و همه پس از دریافت از طریق گیرندههای حسی بدن، دادههای خامی را که از پیرامون خود دریافت میکنند، برای تجزیه و تحلیل به مغز میفرستند.
مغز مانند یک اتاق فرآوری و طبخ، همۀ دادهها را به اطلاعات دستهبندیشده تبدیل میکند و تأثیر هرکدام را به عضو مربوط به آن می فرستد. مثلاً یک تصویر، با چشم ما دیده می شود، یعنی تمام مختصات و مشخصات آن توسط گیرندههای بینایی چشم به مغز ارسال میشود. مغز با تحلیل دادههای ارسالشده، آن را به تصویری قابلدرک تبدیل میکندو همزمان آن را میبینیم و میفهمیم. این یعنی بلافاصله و همزمان با درک آن، معنایی ثانوی که حاصل این درک است در وجود ما شکل می گیرد. ما از آن تصویر احساس لذت میکنیم یا میترسیم یا حتی بی تفاوت میمانیم. این یعنی، درک مغزی ما بر هورمونهای مترشحه در بدن اثری گذاشته که منجر به ترشح هورمون شادی و لذت، یا هورمون ترس و اضطراب شده است یا اصلاً هورمونی ترشح نشده و درانتظار ترشحشدن است. هورمونها بلافاصله از طریق خون در سراسر بدن پخش میشوند و در نتیجه دستها از شدت اضطراب میلرزند. چهره در اثر نشاط گلگون شده و لبخند بر لب ظاهر میشود. یعنی بدن با دیدن یک تصویر، دسنخوش تغییرات هورمونی میشود. از خون تغذیه میکند و متحول میشود. در نتیجه واضح است که دیگر آن آدم سابق نخواهید بود. همان فردی نیستید که قبل از دیدن تصویر بودید. تغییر کردهاید و این تغییر را در آزمایشگاه هم میشود اثبات کرد. اینها که توضیح دادیم، یعنی تغذیه از طریق چشم. این توضیحات، معنایی جامع و عام هم دارد و همۀ حواس انسان را در بر میگیرد.
دانشمندان علم تغذیه کاملاً منطقی و مستدل ثابت میکنند که صرفاً هر چیزی که از طریق دهان وارد بدن میشود، غذا نیست. هوایی که استنشاق میکنیم، عطری که به مشام میرسد و همۀ گازهای بیرنگ و خطرناکی که در آن وجود دارد هم غذای ما است. تیکتاک ساعت مچی که بر نبض و گردش خون اثر میگذارد، غذای ما است. تکتک رنگها و هر چیزی که با چشم میبینیم، غذای ما است. نوری که در اطرافمان وجود دارد، هر ارتعاشی که هوای پیرامون ما را حتی بلرزاند. حتی تفاوت ارتفاع سقف خانههایمان و رنگ سرویس خواب و پردهها و لیوانی که هر روز با آن چای یا قهوه مینوشیم، بخشی از غذای ما است زیرا بر ما اثر میگذارد و برآیند آن بر ما، آنچه که هستیم را می سازد.
پس موضوع این است که توجه داشته باشیم چه چیزهایی به شکلهای مختلف جذب بدن ما شده و بخشی از وجود ما میشود.
غذاهای فکری و روحی
کمی هم دربارۀ غذاهای فکری و روحی و معنوی صحبت کنیم. همه ما این اسمها را شنیدهایم و احتمالاً هر وقت کسی بگوید غذای فکر یا ذهن، یاد کتابخواندن و مطالعهکردن میافتیم. هر وقت هم حرفی از غذای روح و روان زده شود، تصویر دعاخواندن، یا مراسم مذهبی برای ما تداعی میشود ولی در واقع موضوع بسیار جدیتر و گستردهتر از این حرفها است.
ما انسانها، از طریق ذهن خود که جایگاه مادی آن همان مغز است، تصورات و تفکراتی داریم که حاصل دریافت سیگنالهای حسی ماست. درحقیقت، انسانی که تمام گیرندههای حسی او قطع باشد، مانند کسانی که دچار نوعی ضایعۀ عصبی و نخاعی شدهاند،درحالی که زنده هستند، نفس میکشند و ضربان دارند، اما درکالبد و جسمشان گیر افتادهاند و زندانی میشوند. آنوقت ارتباط آنها با محیط خارج قطع شده و قادر به هیچ گونه تفکر یا واکنشی نخواهند بود.
ما میتوانیم فکر کنیم، زیرا قوۀ تفکر ما متصل به شبکۀ اعصاب سراسری بدن است و هر لحظه میلیونها داده از کل سلسلهاعصاب دریافت میکند. مغز هم این دادهها را تحلیل و اطلاعات تبدیل میکند. ما به آن میگوییم تفکر. افکار ما، همان تصورات ذهنی ما هستند که بدون دریافت دادههای حسی و تجربه دنیای خارج با سلسلهاعصاب جامعی که در وجود ما و در غالب اعضای بدن ما آفریده شده، عملاً وجود ندارند.
حقیقت این است که وجود ما یعنی تجربههای ما از دنیای پیرامونمان که طریق حواس پنجگانه به دست میآید. اگر در گودالی بینور و بیصدا حبس شویم و اگر نتوانیم هیچچیز را حس کنیم، عملاً هیچگونه تصویر ذهنی هم نخواهیم داشت و در خلاء اطلاعاتی محو میشویم.
از طرف دیگر ما انسانها، ماشینهایی مکانیکی با یک مرکز کنترل به نام مغز نیستیم. در درون هر جسم پیچیده، بهغیر از آنچه آن را وادار به حرکت و تپش و گردش خون میکند،چیزی هست که بنا بر توافق تمام انسانها، روح نامیده میشود.
حالا هر تصوری که از روح داشته باشید و هر حدود و ثغوری که برای آن تعریف کنید، بههرحال، در وجود آن ، فارغ از جسم و سیستم عصبی نباتی و حیوانی هر انسان، شکی وجود ندارد و از طرف دیگر ارتباط مستقیم آن هم با مغز و قوه عاقله و سیستم حسی بدن او انکار نشدنی است.
پس تمام آنچه از طریق درگاههای حسیمان به مغزمان ارسال میشود، از طرفی برای پردازش وارد مغز ما میشود و از طرف دیگر بر روح ما تأثیر میگذارد.
باور ندارید؟ وقتی واژهای زشت و نامناسب میشنوید، کجای جسمتان درد میگیرد؟
بهشدت تأکید میکنید که ناراحت شدهاید. دستگاههای پزشکی نشان میدهند که فشار خونتان بالا رفته، ضربان قلبتان تندترمیزند. حتی ممکن است بدن و دستانتان بلرزد و عرق سرد بر پیشانیتان بنشیند. این در حالی است که آن واژه تنها چند حرف است که کنار هم قرار گرفته و کلمهای ساخته. درست مانند باقی کلمات. شما آن را از طریق گوش و دستگاه شنواییتان شنیدهاید و مثل همه کلمات دیگر آن را به مغزتان فرستادهاید و معنیاش را تصور کردهاید. این عرق سرد و خشم تند شما از کجاست؟ اصلاً مگر مغز که تنها یک پردازشگر اطلاعاتی است، میتواند به چنین واکنشی منجر شود؟
درست است. شما آن کلمه را درست مانند کلمات دیگر شنیده اید اما تأثیر آن بر روح شما، شما را به چنان ناراحتی عمیقی دچار کرده است. حالا با این مثال بسیار ساده می شود فهمید غم و شادی، رنج، تأسف، دردهای ارزشی و ارزشهای اخلاقی و هر آنچه مربوط به حوزه معنویات است، روح را تحت تأثیر قرار میدهد و آن را دچار تحول میکند: آزار میدهد یا نشاط میبخشد.
بنابراین، غذای عام، شامل هر چیزی است که به هر شکل و از هر طریق به جسم و روح انسان وارد میشود و آن را تحت تأثیر قرار میدهد و تغییرات فیزیکی در جسم و وجود او پدید میآورد.
پس شاید باید یک بار دیگر با نگاهی دقیق و گسترده، به غذایی که میخوریم، نگاه کنیم.
ببینیم با چشمانمان تصاویرکدام جهان را می بلعیم، با گوشهایمان کدام اصوات، کلمات و ارتعاشات را فرومیدهیم، چه چیزهایی را با پوستمان جذب میکنیم و با هر نفس چه غذایی را به درون خود میفرستیم؟
اینکه با دهانمان و با تکتک لقمههایمان چه چیزی را وارد سیستم گوارش خود میکنیم، داستان دیگری دارد که در مقاله بعد به آن میپردازیم.
توصیه می کنیم مقاله {علت سرد مزاجی زنان ، پیشگیری و تدابیر آن در طب طبیعی} را مطالعه فرمائید.